جدول جو
جدول جو

معنی گوش تیز - جستجوی لغت در جدول جو

گوش تیز
آنکه قوۀ شنوایی قوی دارد
تصویری از گوش تیز
تصویر گوش تیز
فرهنگ فارسی عمید
گوش تیز
آنکه قوه شنوایی اش قوی باشد
تصویری از گوش تیز
تصویر گوش تیز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش تیزی
تصویر گوش تیزی
نیرومندی شنوایی قوت سامعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش تیز کردن
تصویر گوش تیز کردن
به دقت گوش دادن، گوش نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش تیپ
تصویر خوش تیپ
خوش چهرمان، منوچهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوش پیچ
تصویر گوش پیچ
پیچ دهندۀ گوش، آنکه گوش کسی را به جهت تنبیه بپیچاند، گوش مال دهنده، برای مثال چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ / نباید برآوردن آواز هیچ (نظامی۶ - ۱۱۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشت پز
تصویر گوشت پز
آنکه گوشت را طبخ کند
فرهنگ لغت هوشیار
گوش کننده، آزار دهنده اذیت کننده: چو من بلبلی را بود ناگزیر ازین گوش گیران شوم گوشه گیر. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از راسته تک لپه ییها که جزو تیره قلقاسها میباشد. گیاهی است علفی و دارای ساقه زیر زمینی غده یی و با گلهای معطر که اصل آن از هندوستان است و از آنجا به دیگر نواحی برده شده است آرن فیل گوش لوف حیه لوف الحیه لوف ارقط دراقیون لوف کبیر آذان الفیل لوف مستطیل اذن القسیس شجره التنین خبز القرود غرغنطیه ارون، نوعی شیرینی. طرز تهیه: 75 گرم آرد سفید را با یک استکان شیر و 6 عدد زرده تخم مرغ و یک سفیده خمیر کرده بگلوله های کوچکی تقسیم کنند و هر یک از گلوله ها را پهن و نازک کرده بهر شکل که خواهند می برند و یکی یکی آنها را در روغن داغ فرو برده نزدیک سرخ شدن بیرون آرند و خاکه قند روی آن پاشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خیزک
تصویر گوش خیزک
گوش خزک، گوش خز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش چین
تصویر گوش چین
آنکه هر چه بشنود پیش دیگران باز گوید
فرهنگ لغت هوشیار
تابنده گوش پیچنده گوش، گوش تابیده پیچیده گوش، تاب دادن گوش برای تنبیه گوشمالی، پارچه ایست که دور گوش و سر پیچند: گوش پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
پیچنده گوش، آنکه گوش دیگری را برای تنبیه و سیاست تاب دهد گوشمال دهنده: چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید بر آوردن آواز هیچ. (نظامی)، گوشمال تنبیه، پارچه و شالی که به جهت دفع سرما بر دور سر و گوش پیچند، نوعی زینت که در عمامه گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوک تیز
تصویر نوک تیز
آنچه که راسش تیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش فیل
تصویر گوش فیل
پیلگوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتین
تصویر گوشتین
گوشتی، تهیه شده از گوشت، برای مثال چه خوش گفت فرزانۀ پیش بین / زبان گوشتین است و تیغ آهنین (نظامی۵ - ۸۱۴)، کنایه از فربه، گوشت دار
فرهنگ فارسی عمید
آنچه که در گوش بخزد، هزارپا: گر بگویم عیب تو تا گوش خز گوش خز انگشت در گوش افکند. (نخشبی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گوشت ساخته از گوشت: چه خوش گفت فرزانه پیش بین زبان گوشتین است و تیغ آهنین. (نظامی)، فربه چاق سمین: الحادره مردم گوشتین ستبر، غذایی که از گوشت سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش خز
تصویر گوش خز
هزارپا، حشره ای دراز و زرد رنگ که بدنش از حلقه های بسیار تشکیل شده و در هر حلقه یک جفت پا و جمعاً بیست و دو جفت پا دارد، در جلو سرش نیز یک جفت قلاب دارد که با آن حشرات دیگر را شکار می کند و درازیش تا ده سانتی متر می رسد، گوش خزک، سدپایه، پرپایه، سدپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشتی
تصویر گوشتی
تهیه شده از گوشت مثلاً خوراک گوشتی،
کنایه از پرگوشت، فربه مثلاً دام گوشتی،
گوشت دار مثلاً خال گوشتی
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به گوشت ساخته از گوشت. یا خال گوشتی. خال طبیعی مقابل خال مصنوعی، پرگوشت فربه چاق: گنجشک گوشتی. یا گوسفند (گاو) گوشتی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند کاردی: دان که من بنده را خداوندی میوه و گوشتی فرستاده است میوه در ناضج اوفتاد و کسی اندرین فصل میوه ننهاده است گوشتی ماند و من در این ماندم زانکه رعنا و محتشم زاده است گفتم ای گوسفند کاه بخور کز علفها همینت آماده است. گفت: جو گفتمش ندارم گفت: در کدیه خدای بگشاده است. (انوری)، نوعی خرما (در حاجی
فرهنگ لغت هوشیار